هرکه بدین سرای درآمد نانش دهید و از عقیده اش مپرسید چراکه آنکه در نزد خدا به جان ارزد در نزد ما به تکه نانی همی ارزد

گوش درد

همه جايمان درد گرفته بود بجز اين گوشمان كه خدا را شكر اين مقوله را  هم تجربه كرديم. مامانمان دانشگاه مي باشد بابايمان هم سركار، مادر بزرگمان كه آخرت تجربه مي باشد هي ما را از اين ور به آن ور ميكشد هي توي گوشمان قور قور ميكند گاهي دستمال را داغ ميكند و روي گوشمان ميگذارد.ما از درد گوش به خودمان مي پيچيم مادر بزرگمان مي گويد بچه جان مطمئني جك و جونوري پشه اي مگسي عنكبوتي عقربي چيزي داخل گوشت نرفته ما با دهان باز و چشمان بازتر به دوربين نگاه ميكنيم.
درد امان نمي دهد مادر بزرگمان ميگويد ايكاش الان يك نخ سيگار داشتيم ما مي گوييم مادر جون ما داريم ميميريم شما هوس سيگار كرده ايد؟
مامان وبابايمان از راه ميرسند ما خودمان را به موش مردگي ميزنيم تا بيشتر دلشان به حالمان بسوزد .
شب ميباشد و گوش ما خوب نشده مادر بزرگمان هم رفته و اين بابا و مامان بي تجربه بالاي سر ما مي باشند .از قرص و شربت  گرفته تا دستمال گرم و جوشوندني گياهي روي ما آزمايش شده است .مامانمان مي گويد به نظرم سيگار را هم امتحان كنيم  به هر حال قديميها يك چيزي ميدانستند ديگر ،بابايمان مي خندد ، ولي بعد از اينكه مي بيند كاري ديگر از دستش بر نمي آيد و طاقت قيافه درآلود ما را ندارد قبول مي كند  و پا روي نظرات روشنفكرانه اش ميگذارد.
مامانمان پيشنهاد ميكند از همسايه سيگار بگيريم بابايمان اخم ميكند. مامانمان ميگويد خب پاشو برو بخر بابايمان مي گويد جديدن قانون منع فروش سيگار تكي به مغازه ها ابلاغ شده.مامانمان مي گويد خب ميخواي قليون بچاقم دودش هم بيشتر است اينبار بابايمان به دوربين نگاه ميكند.خلاصه بابايمان ميرود كوچه و از دكه روزنامه فروشي يك نخ سيگار  مي خرد.بابايمان كبريت را مي آورد و سيگار را روشن ميكند .روشن كردن سيگار همانا و سرفه هاي بابا همان.اصلا چه كسي باور مي كند بابايي كه دود قليون را حلقه اي در مي آورد و داخلش يك قلب درست مي كند و يك تير از وسطش رد ميكند نتواند سيگار بكشد.مامانمان مي گويد مادر جون گفت طرف آتيشش را توي دهان بگذار و فيلترش را توي گوش بچه. بابايمان مي گويد مگه مغز خر خوردم كه 1400 درجه دما را داخل دهان كنم.ولي وقتي قيافه معصوم ما را مي بيند مغز خر هم ميخورد.آتيش سيگار مي رود توي دهان بابايمان و فيلترش مي آيد سمت گوش ما حالا مگر فيلتر توي گوش ما مي رود ؟مامانمان داد ميزند بابا بكن توي گوشش .بابايمان كه از دماغ و گوش و چشمهايش دود بيرون ميزند و رنگش شده عين لبو با چشمهايش مي فهماند كه نمي تواند ببيند  و كنترل ندارد مامانمان سر سيگار را ميگيرد و هدفمند فرو ميكند توي گوش ما پروژه دود دهي به گوش ما به پايان مي رسد.تجويزتجربي مادر بزرگمان جواب داد حالا مي خواهد اثر فيزيكي و شيميايي دود بر نرونهاي عصبي گوشمان باشد يا  تنفر اجنه از دود و فرارشان يا تلقين.

۱۲ نظر:

مالزی نشین گفت...

اوووووووووووووووه! نههههههههههههه!!! دهن باباش نسوخت؟؟؟؟؟
بازم شکر که بچه خوب شد...

سارا گفت...

خوشم میاد بچه آدم رو مجبور به هر کاری می کنه...

خوبه حالا جواب داد و خوب شده البته روی من هم قبلا امتحان شده بود و اون موقع هم جواب داده بود

سمیه گفت...

من تا حالا اینو نشندیه بودم واسه گوش درد جالب بود
دفعه دیگه خودم تجربه میکنم البته به شرط اینکه والدین ما اجازه بدن خودم هم سیگار بکشم هم فیلترشو استفاده کنم!

سمیه گفت...

من تا حالا اینو نشندیه بودم واسه گوش درد جالب بود
دفعه دیگه خودم تجربه میکنم البته به شرط اینکه والدین ما اجازه بدن خودم هم سیگار بکشم هم فیلترشو استفاده کنم!

اُغلن کبیر گفت...

مامان‌بزرگ‌ها چه چیزایی بلدن! جل الخالق!
این وبلاگ رو بعداً باید ممدپارسا بخونه که ببینه باباش چه فداکاری‌هایی براش کرده.

میچیکو گفت...

خاک بر سرم همین سیگار کشیدن مونده بود.اون از شیرینی خامه ای اینم از سیگار پس فردا بیا سینما هم برو دیگه!!
والا به خدا

Elham گفت...

ببین "بچه" آدمو به کجا می کشونه !!!

ولی جدا اون بخش دود قلیون و قلب و اینا خیلی جالب بود !!! در ضمن می گن دود قلیون بخاطر رطوبتش از سیگار خطرناکتره !!!( اینم پیام اخلاقی !!!)

بهانه گفت...

خیلی بامزه نوشتی اینو...آفرین

سیگار که نه ولی یکی از مهارتهای تخصصی مادربزرگ من هم مداوای انواع گوش درد با دود قلیونه!‏اگخ خوب نشدی بیا ببرمت پیشش

م.پارسا گفت...

اله مانيا@
نسوخت ولي سرويس شد

خاله سارا@
آره جواب ميده

خاله سميه@
خودت كه نمي توني امتحان كني يكي ديگه بايد برات فوت كنه

عمو اغلن بزرگ
بابا نيست كه سوپرمنه:)

ميچي@
يه حالي ميده نگو

خاله الهام@
خطرناكه ولي لامصب خوب فاز ميده

خاله بهانه@
جدي دود قليون خوبه؟نمي دونستم

ترانه گفت...

پروژه دود دهی بامزه بود.:)
امیدوارم هیچ کس گوش درد نگیره تا مجبور بشه این عملیات رو انجام بده.:)

رویا گفت...

آخی .بلا به دور عزیز دلم!

داریوش گفت...

ببین محمد این بابات دنبال یه بهونه بود تا یه نفسی تازه کنه
این وسط گوش درد تو شد بخونه تا به مراد دلش برسه