فردا براي اولين بار در عمرمان مي خواهيم برويم اردو.مامانمان زيادي دستپاچه مي باشد.را به را به بابايمان زنگ مي زند و با او مشورت ميكند.يكبار ميگويد نذاريم بره يكبار ديگر مي گويد منم باهاش برم.يكبار ميگويد توي كيفش چي بذارم.شب بابايمان مي آيد و همان اول ما را بوس مالي ميكند .تا آخر شب هم هي به ما نگاه مي كنند و هي قربان صدقمان مي شوند.ما از نگاه هايشان خجل زده مي باشيم.مامانمان باز شروع مي كند ننه من غريبم بازي كردن كه دلم شور ميزنه.بابايمان ميگويد بذار بره مرد بشه. ما مي فهميم كه تا حالا مرد نبوديم.بلكه كاريكاتوري از مرد بوده ايم.مامانمان مي گويد نكنه بره اردو براش خطري پيش بياد.بابايمان مي گويد مگه كجا قراره بره؟ ما مي پريم وسط و ميگوييم باغ وحش.اونجايي كه ميمون داره.بابايمان مي گويد مگه ميمون ديدن داره؟توي مملكت تا دلت بخواد ميمون ريخته .مامانمان مي گويد نكنه شيري چيزي از قفس باد بيرون و م.پارسا رو بخوره.بابايمان مي خندد و دوباره به كوچولويش كه ما باشيم نگاه ميكند و اشك توي چشمهايش گيلي ويلي ميرود.فكر كنم به ما حسوديش مي شود كه مي خواهيم برويم اردو.
شب موقع خواب بابا و مامانمان ما را سفت بغل مي كنند و بوسهاي تُفي تحويلمان مي دهند.مامانمان از توي كيف ما برگه رضايت نامه را در مي آورد و به بابايمان مي دهد كه امضا كند.بابايمان مي گويد اِهكي زرنگي؟ خودت امضا كن.مامانمان مي گويد بچه خودته خودت امضا كن.بابايمان مي گويد مي خواي فردا بچه بيوفته يه چيزش بشه بندازي تقصير من؟ ..............
ما از اينكه بابا و مامان به اين مهرباني داريم در پوست خود نمي گنجيم.فقط ايكاش تا صبح برگه امضا شود
۸ نظر:
=))
بابا ولش کنید بچه رو بره اردو دو روزم ار دستتون راحت باشه.
باهاش بریم چیه؟ شیر کجا بود؟
همه مادرا عین همه ن. مامان من که فکر می کرد مارمولک تو حیاط هم الان میاد بچه شه می خوره :دی
بذار بره بچه رو. کیفشم سنگین نکنید.
همیشه یاد اون قسمت سریال قصه های مجید می افتم وقتی اسم اردو میاد، همون که می خواد بره اردو بی بی براش یه بقچه می بنده اندازه تانک :))
1- چعه ناقافل وبلاگ جدید زدی. مبارک باشه، راستی اینم قابلت رو نداره http://stochasticresonance.files.wordpress.com/2008/04/pastry.jpg
2- همه ی آرشیوتو خوندم D-:
3- اردو هم خوش بگذره
من تا حالا باغ وحش نرفتم!
:(
حياط خلوط@
يادته؟كركر خنده و اضطراب بود
سعيد@آره زديم نكنه فكر كردي ببندنمون ما ساكت ميشيم نه داداش از در بندازن بيرون از دودكش ميايم تو
ميچيكو@
تف يادت رفت
به جون خودم منم از بچگی همیشه همین بدبختی رو داشتم !!!!
رضایتنامه هام همیشه با دعوا امضا می شد !!! همیشه هم بابا و مامانم منو به همدیگه پاس می دادن !!! برو از مامانت امضا بگیر ، اگه بابات اجازه داد برو !!!!
بابا ول کنید بچه رو ، بذارین بره خوش باشه !!!
از این پیر فرزانه اگر میشنوید بگذارید برود اردو. حالا میمون دیده؛ شیر که تا حالا ندیده.
دم شما گرم .
الهی گرگ بیابون مادر نشه!
چه میفهمی تو دل مامانت چی میگذره عمه؟
ما تو 19 سال تحصیلمون کمتر از انگشتان یک دست رفتیم اردو که مبادا تک دختر خانواده مشکلی براش پیش بیاد شما پسرا که دنیا به کامتونه
ارسال یک نظر