هرکه بدین سرای درآمد نانش دهید و از عقیده اش مپرسید چراکه آنکه در نزد خدا به جان ارزد در نزد ما به تکه نانی همی ارزد

كش نده بذار بخوابيم

بابايمان عصباني درب را بهم ميكوبد و بدون آنكه جورابش را در بياورد، روي كاناپه دراز ميكشد و يك ابرويش را ميبرد آن بالا و يكي ديگر را مي آورد اين پايين و زير لب چيزهايي مي گويد كه مطمئنن ذكر و تسبيح خداوند منان نيست.
مامانمان مي پرسد چي شده "آقا"؟بابايمان با اعصبانيت ميگويد صد بار گفتم درِ ماشينو ببنديد.دزد اومده و ماشينو خالي كرده.صد بار گفتم نذاريد اين محمود بچه همسايه بغلي با م.پارسا باز كنه بچه بي ادب ميشه.صد بار گفتم اينقدر خريد نكنيد كه پول حيف و ميل بشه.صد بار گفتم نذاريد بچه بشينه پاي فيلمهاي ترسناك.
ما مي پريم وسط حرفش و مي گوييم بابا جان سوئيچ ماشين كه دست خودتان مي باشد.خب در ماشين را سفت مي بستيد كه دزد نيايد.محمود را هم كه خودتان به ما معرفي كرديد و گفتيد پسر خوبي مي باشد،فرهنگش به فرهنگ ما مي خورد.خرج خانه هم كه دست خودتان است و بيچاره مامانمان هروقت شما پول بدهيد خريد ميكند.ماهواره را هم كه خود شما وصل كرديد تا فيلم هاي ترسناك و از اين بي شرفيها و ايكس ايكس ايكسها و فارسي يك و هي واي من نشان بدهد.
بابايمان يك نگاه عاقلان در بچه به ما مي اندازد و مي گويد گمشو برو سر درست.مامانمان تا مي آيد چيزي بگويد بابايمان داد ميزند بسه ديگه "كش نده" بذار بخوابيم .

هیچ نظری موجود نیست: